صفحه محصول - پاورپوینت درس نهم هدیه های آسمان پایه چهارم دبستان کودک شجاع

پاورپوینت درس نهم هدیه های آسمان پایه چهارم دبستان کودک شجاع (pptx) 20 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 20 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

درس نهم هدیه های آسمان پایه چهارم دبستان کودک شجاع «خلیفه! خلیفه در راه است! فرار کنید! » فریادی از دور، توجّه همه را به خود جلب کرد ... مردم ترسیدند و همهمه ای در میان آنها به پا شد. هر کس خود را در جایی پنهان می کرد تا مبادا مورد خشم و مجازات خلیفه قرار گیرد. بچّه ها کنار هم جمع شدند و به جایی که گرد و خاک بلند شده بود، چشم دوختند . مأمون به همراه گروهی از بزرگان حکومت، سوار بر اسب به آنها نزدیک می شد. یک پرنده ی شکاری روی شانه ی مأمون بود. بچّه ها با دیدن آنها فهمیدند که مأمون به شکارگاهش در بیرون شهر می رود. آنها با عجله عقب عقب رفتند و در گوشه و کنار دیوارها پناه گرفتند . یکی از بچّه ها فقط به اندازه ای عقب رفت که راه برای عبور مأمون و همراهانش باز باشد. مأمون از دیدن این منظره تعجّب کرد و افسار اسبش را کشید. همراهان او هم پشت سر مأمون ایستادند. ابروهای مأمون درهم رفت؛ کمی روی زین اسب خم شد و رو به پسر گفت: «چرا تو مانند دوستانت فرار نکردی و از سر راه من دور نشدی؟ » پسر شمرده شمرده گفت: «راه آن قدر باریک نیست که من مجبور باشم بیشتر از این کنار بروم؛ فرار هم نکردم؛ چون خطایی نکرده ام! » پسر کمی مکث کرد و ادامه داد: «من فکر نمی کنم شما بتوانید کسی را بدون اینکه خطایی از او سر زده باشد، مجازات کنید! » مأمون که از پاسخ های او شگفت زده شده بود، پرسید: «نام تو چیست؟ » پاسخ داد: «محمّد .» مأمون پرسید: «فرزند چه کسی هستی؟ » پاسخ داد: «علیّ بن موسی الرّضا .» مأمون نفس عمیقی کشید و گفت: «درست است؛ تنها او می تواند چنین فرزندی تربیت کند! » مأمون افسار اسبش را تکان داد و اسب به کُندی به راه افتاد. گروه بزرگان هم آرام و بی صدا به دنبال او حرکت کردند. کم کم بچّه ها از گوشه و کنار پیدا شدند و به دور محمّد حلقه زدند. آنها دوست داشتند... به کمک دوستان خود، ادامه ی داستان کودک شجاع را بنویسید آنها دوست داتند تا همانند محمد شجاع بودند و از مامون و سربازانش نمی ترسیدند. بچه ها دور محمد جمع شدند و به او آفرین گفتند و از کاری که کرده بود شگفت زده بودند. محمد به بچه ها گفت : جز از خداوند بزرگ از هیچ کسی نترسید. ایستگاه فکر از رفتار امام جواد علیه السّلام در این داستان می آموزم که... از کسی به جز خدا نترسیم اگر خطایی نکردیم، شجاع باشیم و حرف خود را بزنیم متن زیر را بخوانید . نامش محمّد است و نهمین امام ماست. یکی از لقب های او جواد به معنای سخاوتمند و بخشنده است و لقب دیگرش تقی به معنای پرهیزگار. در مدینه به دنیا آمد. در هشت سالگی به امامت مسلمانان رسید. با آنکه کودک بود ، امّا دانش فراوانی داشت و پاسخ هر سؤالی را می دانست . بزرگ ترین دانشمندان از آن همه علم و دانش امام شگفت زده شده بودند. حاکم ستمگر عبّاسی، که از رابطه ی مردم با امام بیم داشت، امام جواد علیه السّلام را به اجبار از مدینه به بغداد آورد امّا امام از راهنمایی مردم و مبارزه با ظلم دست برنداشت . ایشان در 25 سالگی به شهادت رسید و در شهر کاظمین، کنار پدربزرگش امام موسی کاظم علیه السّلام به خاک سپرده شد. کلمه هایی را که در متن قرمز شده اند، در جدول پیدا کنید و دور آنها خط بکشید. سپس حروف باقی مانده را به ترتیب کنار هم قرار دهید و سخن امام را کامل کنید.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

علم فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید