صفحه محصول - مقاله پیامبر اكرم(ص) در عهدین 50 ص

مقاله پیامبر اكرم(ص) در عهدین 50 ص (docx) 48 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 48 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

پیامبر اكرم(ص) در عهدین پنج شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۵ چکیده: عهدین موجود «سیره مانندی» بیش نیستند كه در طول قرن های متمادی، نویسندگان بسیاری آنها را به رشته تحریر در آورده اند. بنابراین، جستجو از بشارت های قرآنی در این كتاب ها اساساً خطاست. با وجود این، شواهد و قراینی در آنها وجود دارد كه به خوبی، بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیری است. مقدمه خدای سبحان در آیه 157 سوره اعراف چنین فرموده است: «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسوُلَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَكتوباً عِندهُم فِی التَّوراةِ وَ الاِنجیلِ یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ وَ یَنهَاهُم عَنِ المُنكَرِ... .» از این آیه شریفه استفاده می شود كه اهل كتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) را در كتاب های خود می یافته اند. همچنین بر اساس آیه سوره مباركه صف، حضرت عیسی(علیه السلام) خود را مبشّر پیامبری به نام «احمد» می داند: «وَ اِذْ قَالَ عیسیَ بنُ مریمَ یَا بنی اِسرَائیلَ اِنّی رَسوُلُ اللَّهِ اِلیكُم مُصدِّقاً لِمَا بَینَ یَدَیَّ مِنَ التَّوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَأتی مِنْ بَعدِی اسْمُهُ اَحمَدُ فَلمَّا جَاءَهُم بِالبَیِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحرٌ مَبینٌ.» (صف: 6) این آیات و نظایر آن ما را از مراجعه به تورات و انجیل موجود بی نیاز می سازد. گذشته از آن، كسی كه اندك آشنایی با عهدین موجود داشته باشد به یقین می داند كه این كتب اندك شباهتی با تورات و انجیل مورد نظر قرآن ندارند، حتی به زحمت می توان آن ها را تركیب و صورت محرفی از آن ها از تورات و انجیل واقعی دانست. عهدین موجود «سیره مانندی» بیش نیستند كه در طول قرن های متمادی، نویسندگان بسیاری آنها را به رشته تحریر در آورده اند. بنابراین، جستجو از بشارت های قرآنی در این كتاب ها اساساً خطاست. با وجود این، شواهد و قراینی در آنها وجود دارد كه به خوبی، بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیری است. پیامبر موعود در عهد عتیق در عهد عتیق بشارت های بسیاری وجود دارد. در میان آن ها، مواردی هست كه در طول تاریخ تنها بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)قابل تطبیق است. از این نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسی(علیه السلام) در سفر تثنیه از عهد عتیق آمده است: «نبی ای را از برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر كسی كه سخنان مرا، كه او به اسم من می گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.»1 مسیحیان به بیانی كه در كتاب اعمال رسولان آمده است،2 مصداق این بشارت را حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) می دانند. اما آیا حضرت عیسی(علیه السلام)می تواند مصداق این بشارت باشد؟ نقد درونی در این عبارت چند خصوصیت مهم برای «پیامبر موعود» وجود دارد كه قابل تأمّل و بررسی است: الف. پیامبری نظیر موسی(علیه السلام): مسیحیان این عبارت را بر حضرت عیسی(علیه السلام) تطبیق می دهند. حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) چند شباهت با حضرت موسی(علیه السلام)داشت: 1ـ هر دو یهودی بودند. 2ـ هر دو پیامبر بودند. ظاهراً این دو خصوصیت برای «نظیر موسی» بودن كافی نیست; زیرا اگر حضرت عیسی(علیه السلام) با داشتن این دو شباهت، نامزد این بشارت باشد، هر كدام از انبیای بنی اسرائیل پس از حضرت موسی(علیه السلام) نیز همین دو خصوصیت را داشته اند و حضرت یوشع، سلیمان، اشعیا، یحیی(علیهم السلام) و برخی دیگر از این بزرگواران نیز هم یهودی بوده اند و هم پیامبر، اما كسی این بشارت را بر آنها تطبیق نكرده است. از سوی دیگر، دلایلی وجود دارد كه حضرت عیسی(علیه السلام) «نظیر موسی» نبود، بلكه تنها پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)«نظیر موسی» بودند: 1ـ طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی(علیه السلام)خداست! او یكی از اقنوم های سه گانه اقدس است! اما حضرت موسی(علیه السلام) نزد آنان از مقام الوهیت برخوردار نبود، او تنها پیامبر خدا بود. پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) نیز با معجزه جاوید خود ـ قرآن ـ فقط پیامبر بود. پس نظیر موسی است. 2ـ طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی(علیه السلام) برای گناهان بشریت بر صلیب مُرد و دفن گردید، ولی پس از سه روز به آسمان ها رفت. او قیام پس از مرگ داشت و این حادثه مهمی در زندگی حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) به شمار می رود. اما حضرت موسی(علیه السلام) این گونه نمرد و به آسمان ها نیز نرفت. پس حضرت عیسی مسیح(علیه السلام)«نظیر موسی» نبود. در مقابل، پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)همانند حضرت موسی(علیه السلام) از دنیا رفت. 3ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در یك روند طبیعی و عادی، در اثر مباشرت طبیعی یك زن و مرد به دنیا آمدند. اما حضرت عیسی(علیه السلام) با معجزه خاصی خلق شد. انجیل متی درباره ولادت حضرت عیسی(علیه السلام) چنین آورده است: «اما ولادت عیسی مسیح چنین بود كه چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنكه با هم آیند او را از روح القدس حامله یافتند.»3 لوقا در این باره چنین نوشته است: «پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارك هستی. اینك حامله شده پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید... مریم به فرشته گفت: این چگونه می شود و حال آن كه مردی را نشناخته ام; فرشته در جواب وی گفت: روح القدس بر تو خواهد آمد و قوّت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افكند...; زیرا در نزد خدا هیچ امری محال نیست.»4 قرآن كریم نیز خلقت حضرت عیسی(علیه السلام) را با شكوه هر چه تمام تر، چنین بیان كرده است: «اِذْ قَالتِ المَلاَئِكةُ یَا مَریمُ اِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُكَ بِكلمَة مَنهُ اسْمُهُ المَسیحُ عیسیَ ابنُ مَریمَ وجیهاً فِی الدُّنیَا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ المُقَرَّبینَ... قَالَتْ رَبِّ اَنّی یَكُونُ لی وَلَدٌ وَ لَم یَمسَسنی بَشرٌ قَالَ كَذلِكَ اللَّهُ یَخلُقُ مَا یَشَاءُ اِذَا قَضی اَمراً فَاِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ.» (آل عمران: 45 - 47). بنابراین، حضرت عیسی(علیه السلام) تولدی همانند حضرت موسی(علیه السلام) نداشته است. پس نظیر او نیست. 4ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) هم پدر داشتند و هم مادر، همچنین تشكیل خانواده دادند و دارای فرزندانی نیز گردیدند. اما حضرت عیسی(علیه السلام) فقط مادر داشتند و خلقت ایشان همانند خلقت حضرت آدم(علیه السلام) بود، تا پایان عمر هم تشكیل خانواده ندادند و مجرّد باقی ماندند. پس او «نظیر موسی» نبودند. 5ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر كرم(صلی الله علیه وآله) نزد مردم خود پذیرفته شدند. شكی نیست كه یهود مزاحمت های فراوانی برای حضرت موسی(علیه السلام) ایجاد كردند و در دوران سرگردانی در بیابان پیوسته بهانه جویی می كردند. اما در عین حال، حضرت موسی(علیه السلام) را به عنوان پیامبری الهی قبول داشتند. به نحو مشابهی، قریش عرصه را بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)در مكه تنگ گرفتند و آن حضرت پیوسته مورد اذیت و آزار آنها بودند تا پس از سیزده سال از محل تولد خود به مدینه هجرت كردند، اما پیش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پیامبر قبول داشتند. ولی بر اساس اناجیل موجود، یهود حضرت عیسی(علیه السلام) را نپذیرفتند5 و در نهایت، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی كردند. حتی امروز پس از دو هزار سال، ملت یهود حضرت عیسی(علیه السلام) را رد می كنند و قبول ندارند. بنابراین، حضرت عیسی(علیه السلام) «نظیر موسی» نبود. 6ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) پیامبر بودند و در عین حال، حكومت و رهبری جامعه را نیز برعهده داشتند، وحی الهی را دریافت می كردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمایی مردم می پرداختند. علاوه بر آن، حاكم بر مردم نیز بودند. حضرت موسی(علیه السلام)همچون سلطان مقتدری فرمان می راند و ـ به اصطلاح ـ حیات و مرگ قوم در دستش بود. او دستور داد مردمی را كه حرمت روز سبت را شكسته بود و در آن روز، هیزم جمع كرده بودند سنگسار كنند.6 كم نبود گناهانی كه مرتكبان آنها به مجازات مرگ محكوم می شدند و حضرت موسی(علیه السلام) دستور اجرای حكم الهی صادر می كردند. به نحو مشابهی، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) نیز از چنین قدرتی برخوردار بودند. اما متأسفانه همه انبیا(علیهم السلام) فرصت اجرای فرامین الهی را نیافتند. افراد بسیاری بودند كه از موهبت نبوّت برخوردار بودند، اما هرگز فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نكردند. حضرت عیسی(علیه السلام) نیز از این دسته بودند. ایشان نه تنها حكومت عام پیدا نكردند، حتی به اعتقاد مسیحیان شاگردان بسیار نزدیك و حواریونشان نیز به ایشان خیانت ورزیدند،7 او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی كردند. آن ها او را به سخریه گرفتند، آب دهان بر رویش انداختند، بر صورت او سیلی زدند و حتی او را عریان ساختند، لباس قرمزی بدو پوشانیدند، تاجی از خار بافتند و بر سرش گذاشتند و استهزا كنان به او گفتند: ای پادشاه یهود. در نهایت نیز او را به دار كشیدند.8 بنابراین، حضرت عیسی(علیه السلام)«نظیر موسی» نبود. 7ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، هر كدام شریعت جدیدی آوردند. حضرت موسی(علیه السلام) علاوه بر «ده فرمان»، شریعت جامعی برای هدایت قوم بنی اسرائیل آوردند. پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) نیز در بین مردمی كه غرق در جهل و وحشیگری بودند مبعوث شدند و آنها را از حضیض ذلّت به اوج عزّت رسانیدند. ایشان مصدّق و مهیمن تعلیمات انبیای سلف(علیهم السلام) بودند، ولی در عین حال، شریعت جدیدی آوردند. اما حضرت عیسی(علیه السلام)شریعت جدیدی نیاوردند و بر اساس نقل اناجیل فرمودند: «گمان مبرید آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامده ام تا باطل نمایم، بلكه تا تمام كنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.9 همچنین در انجیل لوقا آمده است: «آسان تر است كه آسمان و زمین زایل شود از آنكه یك نقطه از تورات ساقط گردد.»10 بنابراین، حضرت عیسی(علیه السلام)«نظیر موسی» نبود و تنها پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در تمام این موارد «نظیر موسی» بودند. ب. از میان برادران ایشان: كتاب مقدس از حضرت ابراهیم(علیه السلام) به عنوان دوست و خلیل خدا یاد می كند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) دو همسر به نام های ساره و هاجر داشت. هاجر اولین پسر حضرت ابراهیم، اسماعیل(علیه السلام)، را به دنیا آورد. در این زمان، حضرت ابراهیم(علیه السلام) هشتاد و شش ساله بودند.11 هنگام عهد خدا با حضرت ابراهیم(علیه السلام)، حضرت اسماعیل(علیه السلام) یگانه فرزند ایشان بود.12 همسر دیگر حضرت ابراهیم، ساره، نیز در ایام پیری حامله شد و پسری زایید و حضرت ابراهیم(علیه السلام) نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهیم(علیه السلام) صد ساله بودند.13 عهد عتیق فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق را در مقابل یكدیگر با هم برادر خوانده است.14 فرزندان اسحاق یهودی و فرزندان اسماعیل عرب زبان بودند. حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) از نژاد اسماعیل، فرزند اول ابراهیم خلیل الله(علیه السلام)، بود كه خداوند او را از میان برادران اسرائیل ـ یعنی از نژاد اسماعیل ـ برگزید و این دقیقاً همان چیزی است كه در خطاب به حضرت موسی(علیه السلام) آمده است.15 ج. خداوند كلام خود را در دهان او گذاشت: در كتاب اشعیای نبی(علیه السلام) چنین آمده است: «و آن طومار را به كسی كه خواندن نداند، داده، گویند: این را بخوان و او می گوید: خواندن نمی دانم.»16پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)چهل ساله بودند كه در غار حرا، در شب بیست و هفتم ماه رجب، جبرئیل امین ایشان را با زبان مادریشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: بخوان، او فرمود: من خواندن نمی دانم. به او گفته شد: به نام خداوند كریم خود بخوان.17 اینچنین فرشته وحی، كلمات الهی را بر دهان مبارك پیامبر(صلی الله علیه وآله) گذاشت و ایشان نیز به همان صورتی كه به ایشان وحی و القا شده بود، تكرار كردند و به مردم ابلاغ نمودند. در قرآن كریم، سوره های متعددی وجود دارد كه با كلمه «قل» آغاز شده اند. همچنین آیات فراوانی وجود دارد كه در ابتدای آنها كلمه «قل» وارد شده است. تمام اینها نشانگر آن است كه فرشته وحی كلام الهی را بر دهان حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) گذاشته است. آن حضرت مكتب ندیده بودند و در تمام عمر شریف خود هرگز قلم به دست نگرفتند. معلم او فقط قادر توانا بود: «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوی اِنْ هُوَ اِلّا وَحیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدیدُ القُوی.» (نجم: 3ـ5) نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه مسأله آموز صد مدّرس شد18 د. او از خدا و به نام خدا سخن خواهد گفت: در سراسر قرآن كریم، كه معجزه جاوید پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)است، یك اظهار نظر و تفسیر و حتی یك كلمه و اشاره از خود پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) یا از یاران مؤمن و صدیق او دیده نمی شود. قرآن كریم، به تمامی، وحی و كلام خدا و از زبان خداست. 113 سوره از 114 سوره قرآن كریم با «به نام خداوند بخشنده مهربان» شروع شده است. تنها در ابتدای سوره مباركه «توبه» است كه «بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ» وجود ندارد. دلیل آن هم خطاب خاص این سوره مباركه به مشركان است. مسلمانان به تبع پیامبر خود، هر امری را با نام خدا شروع می كنند و هر كاری را كه با نام اقدس خدا شروع نشود ابتر می دانند. اما مسیحیان امور خود را با نام خدا شروع نمی كنند، بلكه با نام «پدر، پسر، روح القدس» شروع می كنند، در حالی كه خدا اسمی است كه جنسیت بردار نیست. بنابراین، پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) كه از خدا و به نام خدا سخن می گفت، مصداق اتمّ این بشارت است. نقد بیرونی الفـ تفسیر فرهنگ كتاب مقدس: در فرهنگ كتاب مقدس19 ذیل مدخل موسی (Moses)آمده است: «موسی به عنوان یك زمامدار و قانونگذار، مؤسس ملت یهود است. او تجمّعی سست از افراد سامی نژاد را یافت كه هیچ كدامشان چیزی بیش از یك برده نبودند. اندیشه ها و دینشان یك مجموعه كاملا مغشوش بود. او آنان را از این وضعیت بیرون برد و با تلاش بسیار به صورت ملتی در آورد كه دارای قانون، غرور ملی و نیز احساس جذاب برگزیده بودن از طرف خدایی متعالی برخوردار بود. در طول تاریخ، تنها كسی كه ـ ولو در حد پایینی ـ با موسی قابل مقایسه است محمد(ص) است.»20 بـ نامه های پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله): پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در نامه هایی كه برای بزرگان و رهبران یهود و نصاری فرستاده اند، به این حقیقت اشاره كرده اند. بنابراین، حقایقی وجود داشته كه اینك بر ما پوشیده مانده است و اگر ذكری از پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در كتب عهدین نبود هرگز پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) آنچنان محكم با اهل كتاب محاجّه نمی كرد. در ذیل، به دو نامه از نامه های پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، كه برای سران یهود فرستاده اند، اشاره می كنیم: 1ـ كتابه (صلی الله علیه وآله) الی الیهود: «من محمد رسول اللّه(ص)، اخی موسی و صاحبه، بعثه اللّه بما بعثه به. انّی انشدكم باللّه و ما انزل علی موسی و یوم طور سیناء و فلق لكم البحر و انجاكم و اهلك عدوّكم و اطعمكم المنّ و السّلوی و ظللّ علیكم الغمام. هل تجدون فی كتابكم انّی رسول اللّه(ص) الیكم و الی النّاس كافّة؟ فان كان ذلك كذلك، فاتقّوا اللّه و اسلموا، و ان لم یكن عندكم فلا تباعة علیكم.»21 2ـ كتابه (صلی الله علیه وآله) الی یهود خیبر: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم من محمّد رسول اللّه، صاحب موسی و اخیه المصدّق لما جاء به، الا انّ اللّه قال لكم یا معشر اهل التوراة، و انّكم لتجدون ذلك فی كتابكم "محمّد رسول اللّه و الّذین معه اشدّاء علی الكفار رحماء بینهم تراهم ركّعاً سجّداً یبتغون فضلا من اللّه و رضواناً سیماهم فی وجوههم من أثر السّجود ذلك مثلهم فی التّوراة و مثلهم فی الانجیل كزرع اخرج شطأه فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزّراع لیغیظ بهم الكفّار وعد اللّه الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات منهم مغفرة و اجراً عظیماً." و انّی انشدكم باللّه و انشدكم بما انزل علیكم و انشدكم بالّذی اطعم من كان قبلكم من اسباطكم المنّ و السّلوی و انشدكم بالّذی ایبس البحر لآباءكم حتی انجاكم من فرعون و عمله الا اخبرتمونی; هل تجدون فیما انزل اللّه علیكم أن تؤمنوا بمحمّد فان كنتم لاتجدون ذلك فی كتابكم فلاكره علیكم "قد تبیّن الرّشد من الغیّ" فادعوكم الی اللّه و نبیّه.»22 در این نامه ها، رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) خود را دوست و برادر حضرت موسی(علیه السلام)معرفی نموده اند. اگرچه تمام انبیا(علیهم السلام) به تعبیری، برادر یكدیگر محسوب می شوند، اما بعید نیست كه این مورد خاص اشاره به مورد سفر تثنیه 18:18 باشد. پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در عهد جدید در قرون اولیه میلادی، مردم در انتظار پیامبری نظیر موسی(علیه السلام) بودند. برای كسانی كه با عهد جدید آشنایی داشته باشند این مطلب غیر قابل انكار است. بر اساس عهد جدید و اسناد به دست آمده در سواحل بحرالمیّت، مردم در عصر حضرت یحیی و حضرت عیسی(علیهما السلام) در انتظار چند نفر بودند. این انتظار در مواقع گوناگونی ظهور و بروز داشته است: 1ـ اشاره23 به «آن نبی» الفـ «آن نبی» پس از موعظه روز عید: در روز عید بزرگی كه حضرت عیسی(علیه السلام) مردم را موعظه می كردند، پس از اتمام موعظه، در بین مردم اختلاف افتاد كه او چه كسی است. بعضی او را همان پیامبری دانستند كه حضرت موسی(علیه السلام) و دیگران به آن بشارت داده بودند و بعضی دیگر او را مسیح موعود(علیه السلام)دانستند: «آنگاه بسیاری از آن گروه چون این كلام را شنیدند، گفتند: در حقیقت، این شخص همان نبی است و بعضی گفتند: او مسیح است و بعضی گفتند: مگر مسیح از جلیل می آید؟... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد.»24 از این عبارت به خوبی هویداست كه مردم در انتظار یك مسیح و یك پیامبر موعود بودند. به عبارت دیگر، آنها در انتظار دو نفر بودند به همین دلیل در بینشان اختلاف افتاد; زیرا بعضی گفتند این است و بعضی گفتند آن! ب. «آن نبی» پس از معجزه اطعام: در طبریه، آن سوی دریای جلیل، گروه بسیاری به پیشواز حضرت عیسی(علیه السلام) آمدند. آن حضرت با پنج قرص نان و دو ماهی كوچك تمام آن جمعیت را، كه در حدود پنج هزار نفر بودند، اطعام كردند. «چون سیر شدند حضرت دستور دادند كه پاره های باقی مانده را جمع كنند تا چیزی ضایع نشود. پس جمع كردند و از پاره های پنج نان جو، كه از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر كردند. چون مردمان این معجزه را، كه از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: "این البته همان نبی است كه باید در جهان بیاید" و اما عیسی چون دانست كه می خواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به كوه برآمد.»25 جـ «آن بنی» در تفحّص یهود و شهادت حضرت یحیی(علیه السلام): وقتی حضرت یحیی(علیه السلام) به ارشاد و موعظه مردم پرداخت، درباره او به تحقیق و تفحّص پرداختند. در انجیل یوحنا، در این باره چنین آمده است: «این است شهادت یحیی در وقتی كه یهودیان از اورشلیم، كاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كیستی. معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال كردند: پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم، آیا تو «آن نبی» هستی؟ جواب داد كه نی. آنگاه بدو گفتند: پس كیستی تا به آن كسانی كه ما را فرستاده اند جواب بریم؟ درباره خود چه می گویی...؟ فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال كرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و «آن نبی» نیستی پس برای چه تعمید می دهی...؟ یحیی در جواب ایشان گفت:... او آن است كه بعد از من می آید، اما پیش از من شده است. من لایق نیستم بند نعلینش را باز كنم.»26 «او از من تواناتر است.»27 چنان كه مكرّر بیان شده است، انبیای بنی اسرائیل پیوسته از ظهور «مسیح» و «پیامبری نظیر موسی» خبر داده بودند. بنابراین، طبیعی بود كه مردم گمان كنند حضرت یحیی(علیه السلام) همان «مسیح موعود» و یا پیامبر موعود باشد. بدین سبب، حاكمان اورشلیم برخود لازم و واجب می دانستند كه از این موضوع تحقیق كنند. آن ها افرادی ساده لوح و زودباور نبودند; اگر كسی ادعای نبوّت می كرد به خوبی، تحقیق می كردند. تحقیق در مورد دعاوی كسانی كه ادعای نبوّت می كردند و یقین به صحت و سقم ادعاها از وظایف شورای بزرگ سنهدرین بود. این شورا از 71 نفر عضو مشاور تشكیل می شد.28 از این رو، شورای مزبور، كه انجیل یوحنا آن را «یهود» می نامد، هیئتی اعزام كرد تا درباره دعاوی یحیی(علیه السلام) تحقیق كنند. هیئت اعزامی سه سؤال از حضرت یحیی(علیه السلام) پرسیدند: 1ـ آیا تو «مسیح موعود» هستی؟ 2ـ آیا تو الیاس نبی هستی؟ 3ـ آیا تو «آن نبی» ـ پیامبر موعود ـ هستی؟ حضرت یحیی(علیه السلام) در جواب سؤال اول، اقرار كرد كه مسیح نیست. سؤال دوم درباره حضرت الیاس(علیه السلام)بود. یهودیان طبق كتاب دوم پادشاهان29معتقد بودند كه حضرت الیاس(علیه السلام)پیامبری است كه بر گردباد سوار شده و به آسمان عروج كرده و شخصاً به زمین رجعت خواهد كرد. چون حضرت یحیی(علیه السلام)مسیح بودن خود را منكر شد، به نظر هیئت اعزامی چنین رسید كه وی باید حضرت الیاس نبی(علیه السلام) باشد كه رجعت كرده است. بنابراین، از حضرت یحیی(علیه السلام) سؤال كردند كه آیا تو الیاس نبی هستی؟ حضرت یحیی(علیه السلام) پاسخ دادند كه من الیاس نیستم.30 سپس فرستادگان با خود گفتند كه اگر او مسیح و الیاس نیست، آیا همان نبی ای است كه حضرت موسی و انبیای دیگر(علیه السلام) به ظهور او بشارت داده اند؟ لذا، سؤال سوم را مطرح كردند. حضرت یحیی(علیه السلام) به این پرسش نیز پاسخ منفی دادند و فرمودند پیامبر موعود «از او نیرومندتر است»31 و او حتی خود را لایق نمی یابد كه بند نعلین او را باز كند.32 این مطلب معلوم است كه كلیسا همواره حضرت یحیی(علیه السلام)را منادی ظهور حضرت عیسی(علیه السلام)، وابسته و تابع وی معرفی كرده اند. در این باره چند نكته قابل توجه است: 1ـ حضرت یحیی و حضرت عیسی(علیهما السلام) معاصر و با تفاوت شش ماه،33 هم سن یكدیگر بودند. حضرت یحیی(علیه السلام) در این پرسش و پاسخ می فرماید: آن كه بعد از من می آید نیرومندتر از من خواهد بود. قید «بعد» نشان می دهد كه آن پیغمبر در زمان نامعیّنی در آینده خواهد آمد. این كلمه در زبان انبیا(علیهم السلام) در عهد عتیق معمولا به معنای یك یا چند دوران است. 2ـ حضرت یحیی(علیه السلام) به دنبال بررسی های هیئت اعزامی، آشكارا اعلام كرد كه پیامبر دیگری در راه خواهد بود. شأن و جلال او در پیشگاه قادر متعال آنچنان است كه او ـ یحیی ـ حتی شایسته بازكردن بند كفش هایش نیست. بدیهی است كه آن پیامبر، با چنان مشخصاتی، حضرت عیسی(علیه السلام) نبود; زیرا اگر حضرت عیسی(علیه السلام)«آن نبی» بود، حضرت یحیی(علیه السلام) مانند یك شاگرد و مرید و حواری باید دنباله رو او می شد و البته حضرت یحیی(علیه السلام) هرگز در مورد حضرت عیسی(علیه السلام)چنین نكرد. او بدون آن كه كوچك ترین توجهی به حضور پسر خاله اش، حضرت عیسی(علیه السلام)، در یهودیه و جلیلیه داشته باشد، موعظه می كرد و همچنان مردم را تعمید می داد و شاگرد و حواری جدید می پذیرفت.34 او با هردویس در افتاد،35 فریسیان و صدوقیان را سخت مورد حمله قرار می داد36 و پیشگویی می كرد كه پس از او پیامبری خواهد آمد كه «بس نیرومندتر» از اوست.37 البته در تمام این مدت، حضرت عیسی(علیه السلام)هم، كه از قبل به آنجا آمده بود، در آن حوالی، سرگرم فعالیت هایی بود.38 3ـ هنگامی كه حضرت یحیی(علیه السلام) را نزد خود مجسّم كنیم كه در بیابان های یهودیه و در سواحل رود اردن برای توده های مؤمن یهودی، كه چند هزار سال سابقه خداپرستی داشته اند، با فریاد موعظه می كرد و با وجود آن، راه به جایی نمی برد و آنگاه كه حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)را در نظر آوریم كه آرام و با وقار، آیات آسمانی قرآن كریم را به گوش اعراب بت پرست و جاهل دیرباور می رساند و وقتی كه تأثیر و نفوذ این مواعظ دوگانه را بر شنودگان آن دو بزرگوار ارزیابی كنیم و به نتایج نهایی آن ها بنگریم می توانیم تفاوت عظیم میان آنان را حس كنیم و به اهمیت و معنای این كلمات كه «او از من نیرومندتر است» پی ببریم. هنگامی كه به دستگیری و زندانی شدن آن تعمیدگر بی گناه بیندیشیم كه به فرمان هرودیس آنتیپاس بی رحمانه و ستمگرانه به دلیل رذالت رقاصه زناكاری سر از بدن مباركش جدا می كنند39 و یا وقایع در هم و مغشوش و در عین حال، غم انگیز و دردآور زندگی حضرت عیسی(علیه السلام) را طبق نقل انجیل نویسان، پیش چشم خود مجسّم كنیم كه به فرمان استاندار چكمه پوش روم ـ به نام پیلاطوس ـ شلاق می خورد، اطرافیان بر رویش آب دهان می انداختند و حتی شاگردان و حواریون نزدیك نیز به او خیانت و یا از او فرار كردند و یا او را انكار نمودند و به دستور هرودیس به رسم تاجگذاری، تاجی از خار بر سرش گذاشتند و یا فاجعه بزرگی كه در تپه جلجته حادث شد40 و هنگامی كه با چشم باطن حوادث دیگری را نظاره كنیم; ورود ظفرمند اشرف انبیا به مكه، نابودی كامل همه اصنام و تماثیل باستانی شرك و بت پرستی، تطهیر خانه مقدس كعبه، منظره شورانگیز مقهور شدن دشمن خطرناك به ریاست ابوسفیان را كه به پای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) افتاد و به رحمت و بخشایش او پناه برد و اسلام آورد، پرستش صادقانه خدای واحد، فداكاری ها و مجاهدت های مسلمانان در راه خدا و خلاصه، آخرین موعظه خاتم الانبیا(صلی الله علیه وآله) و كلمات ملكوتی او كه فرمود: «اَلیَومَ اَكْمَلْتُ لَكُم دینَكُم وَ اَتْمَمْتُ عَلَیكُم نِعْمِتی وَ رَضیتُ لَكُمُ الاِسلاَمَ دیناً» (مائده: 3)، در چنین لحظاتی است كه به مفهوم واقعی گفتار حضرت یحیی(علیه السلام) پی می بریم كه فرمود: «او از من نیرومندتر است.»41 4ـ مردم به شدت در انتظار ظهور «پیامبر موعود» بوده اند و این مطلب در جای جای عهد جدید آمده است. در بعضی جاها «پیامبر موعود»، حضرت عیسی(علیه السلام) دانسته شده، اما از آنجا كه بر خود آن حضرت پوشیده نبوده كه شخص دیگری در راه است به درخواست مردم توجه نكرده اند. حتی ممكن است حضرت عیسی(علیه السلام) در تعیین او مطالبی گفته باشند، ولی انجیل نویسان آن را نقل نكرده باشند. اما اجمالا نقل شده است كه «و چون مردمان این معجزه را، كه از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: این البته همان نبی است كه باید در جهان بیاید و اما عیسی چون دانست كه می خواهند بیایند و او را به زور برده، پادشاه سازند باز تنها به كوه برآمد.»42 اگر حضرت عیسی(علیه السلام)همان پیامبر موعود بود نباید به درخواست مردم پشت پا می زد. تعداد جمعیت بسیار زیاد بوده است; دست كم، پنج هزار نفر به استقبال حضرت عیسی(علیه السلام) شتافتند و آن حضرت با معجزه، تمام آن ها را اطعام كرد.43 بنابراین، بهترین فرصت برای اجابت دعوت مردم فراهم بوده است، ولی حضرت عیسی(علیه السلام) به اصرار آن ها پاسخ منفی می دهد و به تنهایی به كوه می رود تا خدا را عبادت كند.44 پس چون مردم در تطبیق پیامبر موعود با حضرت عیسی(علیه السلام) دچار اشتباه شده بودند، آن حضرت با عدم اجابت دعوت آن ها تفهیم كرد كه او آن «پیامبر موعود» نیست و باید در انتظار دیگری باشند. در نتیجه، فرمود كه تسلّی دهنده دیگری در راه است و او شما را به جمیع راستی هدایت خواهد كرد. 2ـ اشاره به تسلّی دهنده یا فارقلیط تسلّی دهنده یا فارقلیط معروف، در ابواب چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم انجیل یوحنا آمده است: «من از پدر سؤال می كنم و او تسلّی دهنده دیگری به شما اعطا خواهد كرد... .»45 «و لكن چون تسلّی دهنده كه او را از جانب پدر نزد شما می فرستم، آید... او بر من شهادت خواهد داد.»46 «و من به شما راست می گویم كه رفتن من برای شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم.»47 در توضیح كلمه «تسلّی دهنده» باید بگوییم: این كلمه در این عبارت ها ترجمه واژه «فارقلیط» است. كلمه فارقلیط از طریق زبان سریانی به زبان عربی راه یافته و اصل آن «پاركلیتوس» به زبان یونانی است. در زبان یونانی، این كلمه به معنای تسلّی دهنده می باشد، اما كلمه ستایش شده یعنی «محمّد» و مشتقات آن نظیر «احمد» ترجمه پركلیتوس است. بعید نیست كه این دو كلمه در اصل، یكی بوده و با افزودن «الف»، تعریف شده باشد. در این نوشته ما همان معنایی را لحاظ می كنیم كه خود مسیحیان در نظر گرفته اند. مسیحیان معتقدند كه مقصود از تسلّی دهنده «روح القدس» است كه پنجاه روز پس از عروج حضرت عیسی(علیه السلام) نزد حواریون آمد و آنان را تقویت روحی كرد، به شرحی كه در آغاز كتاب اعمال رسولان آمده است.48 ولی مسلمانان اعتقاد دارند كه شواهد و قراین كافی وجود دارد كه تسلّی دهنده مورد نظر نمی تواند روح القدس مورد نظر مسیحیان باشد. نقد درونی: در عبارت مربوط به تسلّی دهنده چند فراز مهم وجود دارد كه قابل تأمّل و بررسی است: الفـ «تسلّی دهنده دیگری به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما بماند.»49 ملت یهود همیشه شرایط دشواری را تحمل كرده است. سراسر تاریخ یهود با جنگ و گریز، آوارگی، اسارت و انواع و اقسام بلاهای دیگر آمیخته بوده است. پس از بشارت انبیای بنی اسرائیل(علیهم السلام) به فردی نجاتبخش، آنان در انتظار پادشاه قدرتمندی بودند كه پیروزمندانه وارد اورشلیم شود، التیام بخش شكسته دلان و تسلّی بخش همه ماتمیان باشد.50 با ظهور حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) انتظار یهود ـ به هر دلیل ـ برآورده نشد. خود حضرت عیسی(علیه السلام)نیز مردم را به تسلّی دهنده دیگری بشارت می دادند و مكرراً تأكید می كردند كه هر كس مرا دوست دارد وصیت مرا حفظ كند: «اگر مرا دوست دارید احكام مرا نگاه دارید.»51 «هر كس احكام مرا حفظ كند مرا محبت نموده است و هر كس به من محبت نماید خدا به او محبت خواهد نمود.»52 سپس فرمودند: «من از پدر سؤال می كنم و تسلّی دهنده دیگر به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما بماند.»53 از قید «دیگر» استفاده می شود كه حضرت عیسی(علیه السلام) به پیامبر دیگری همانند خود بشارت داده است. بـ «من به شما راست می گویم كه رفتن من برای شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم.»54 در این عبارت، حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) می فرماید، من باید بروم تا او بیاید. ایشان آمدن تسلّی دهنده را منوط به رفتن خود دانسته است. بنابراین، اگر تسلّی دهنده روح القدس باشد، همان گونه كه ارباب كلیسا تفسیر می كنند، لازم نبود كه حضرت عیسی(علیه السلام)بروند تا او بیاید; زیرا روح القدس همراه آن حضرت و آن حضرت در معیت روح القدس بود. حضرت یحیی(علیه السلام) شهادت داده اند كه حضرت عیسی(علیه السلام)همراه با روح القدس بوده است: «پس یحیی شهادت داده، گفت: روح را دیدم كه مثل كبوتری از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت.»55 بر مادر حضرت عیسی، حضرت مریم(علیه السلام)، نیز روح القدس وارد شده بود.56 علاوه بر آن، خود حضرت یحیی(علیه السلام)، كه با تفاوت شش ماه57 هم سن حضرت عیسی(علیه السلام)بود، «در شكم مادر پر از روح القدس بود.»58 همچنین پدر بزرگوارش، حضرت زكریا(علیه السلام)، نیز «از روح القدس پر شده بود و نبوّت می كرد.»59 بنابراین، تسلّی دهنده مورد نظر به طور قطع، باید غیر از روح القدس مصطلح باشد; زیرا حضرت عیسی(علیه السلام) فرمودند: «تا من نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم.»60 بعضی همانند نویسنده قاموس كتاب مقدس پذیرفته اند كه روح القدس به دو معناست. بنابراین، واضح است كه در اینجا روح قدسی مطرح است، نه روح القدس مصطلح و آن كاملا با پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) قابل تطبیق است. جـ «او از طرف خود سخن نخواهد گفت، بلكه آنچه شنیده است سخن خواهد گفت.»61 حضرت عیسی(علیه السلام) نیز همانند انبیای سلف(علیهم السلام)می فرمایند: آن روح راستی كه پس از من خواهد آمد از پیش خود سخن نمی گوید، بلكه از آنچه كه شنیده است سخن خواهد گفت. در سراسر قرآن كریم یك اظهار نظر و تفسیر و حتی یك كلمه و اشاره از خود پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) یا از یاران صدیق و مؤمن او دیده نمی شود. قرآن كریم سراسر وحی و كلام خداست و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) كلام خدای تبارك و تعالی را آنچنان كه جبرئیل امین بر او فرومی خواند و او می شنید، بر زبان می آورد و بر جهانیان آشكار می ساخت. كلمات، جملات و تعالیم خود آن حضرت، علی رغم ارزش قدسی اش، كلام خدا محسوب نمی شود و تحت مقوله جداگانه ای به نام احادیث گردآوری شده اند. دـ «او بر من شهادت خواهد داد... او مرا جلال خواهد داد.»62 پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) بر حضرت عیسی(علیه السلام) و حواریون او شهادت دادند و از مادر مكرّمه ایشان به خوبی هرچه تمام تر یاد كردند. قرآن كریم از زنان، با لقب و كنایه یاد می كند و اسم هیچ زنی در قرآن یافت نمی شود، اما نام مبارك حضرت مریم(علیها السلام) بیش سی مرتبه در قرآن كریم تكرار گردیده و سوره ای از قرآن به نام آن حضرت نامگذاری شده است. این به دلیل عظمت مقام این بزرگوار و شاید به دلیل جفایی است كه در حق ایشان رواداشتند. هــ «بسیار چیزهای دیگر نیز دارم كه به شما بگویم، لكن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لكن چون او ـ یعنی روح راستی ـ آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد كرد.»63 شكی نیست كه همه انبیای الهی(علیهم السلام) در هدایت مردم مؤثر بوده اند و هر یك از آن بزرگواران كاروان بشریت را گامی به جلو هدایت كرده اند. دین خدا به تدریج، كامل تر شده و در نهایت، به صورت كامل به مردم عرضه گردیده است. حضرت عیسی(علیه السلام)چنان كه بیان شد، فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نكرد، مردم نیز استعداد و آمادگی لازم برای پذیرش نداشتند. آن حضرت خود به این حقیقت اشاره كرده اند كه «بسیار چیزهای دیگر نیز دارم كه به شما بگویم، لكن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لكن چون او روح راستی آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد كرد.»64 یكی خط است ز اول تا به آخر *** بر او خلق جهان گشته مسافر در این ره انبیا چون ساربانند *** دلیل و رهنمای كاروانند و از ایشان سیّد ما گشته سالار *** هم او اول هم او آخر در این كار65 وـ «او از آینده خبر خواهد داد.»66 پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) از طریق وحی الهی از آینده خبر دادند. در سال 615 میلادی، هنگامی كه ایران روم را شكست داد و موجب خوشحالی قریش شد، قرآن كریم با قاطعیت كامل فرمود در كمتر از ده سال دیگر روم ایران را شكست خواهد داد. بر این قضیه بعضی مسلمانان و كفار با یكدیگر شرط بندی كردند. سرانجام، همان شد كه قرآن كریم خبر داده بود.67 قرآن كریم همچنین با قاطعیت كامل خبر داد آن كسی كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را «ابتر» می خواند، خودش «ابتر» است.68 بعضی به پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) به دلیل آنكه فرزند مذكّر نداشت، مقطوع النسل می گفتند. نسل چنین كسانی به طور كلی، منقرض شد، اما شجره طیبه ائمّه اطهار(علیهم السلام) و فرزندان آنها از نسل پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) روز به روز در حال فزونی است. قرآن كریم به مناسبت های گوناگون پیشگویی های فراوانی ذكر كرده است; در سوره قمر از شكست كفار در جنگ بدر خبر داده،69 در سوره آل عمران از شكست كفار در برابر مسلمانان،70 در سوره فتح، از فتح مكه و تحقق یافتن رؤیای پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)71 و در سوره بقره فرموده: هرگز كسی نخواهد توانست نظیر سوره ای از قرآن بیاورد و تا امروز نیز كسی نتوانسته است.72 علاوه بر آن، پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) با معجزه قرآن كریم، افق دیگری در مورد آینده حتمی گشود كه در كتب انبیای گذشته(علیهم السلام) از عهد عتیق و جدید اثری از آنها نیست. ایشان درباره مرگ، برزخ، قیامت و حوادث روز قیامت آیات فراوانی آوردند. در قرآن كریم كمتر صفحه ای است كه در آن ذكری از معاد، قیامت، منازل آخرت و آینده حتمی مؤمنان و غیر مؤمنان خبر نداده باشد. حتی در قرآن كریم، سوره هایی تحت عناوین قیامه، واقعه، حاقّه، نبأ، تكویر، انفطار، زلزال و قارعه وجود دارند كه در تمام آن ها از آینده خبر داده شده است. زـ اتمام حجت: حضرت عیسی(علیه السلام) در نهایت، با حواریون و پیروان خود اتمام حجت كرد و فرمود: «اگر نیامده بودم و با ایشان تكلّم نكرده بودم گناه نمی داشتند و اما الآن عذری برای گناه خود ندارند.»73 حضرت موسی(علیه السلام) نیز با پیروان خود اتمام حجت كرد. در عهد عتیق پس از بشارت به پیامبری نظیر موسی چنین آمده است: «و نبی ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر كسی كه سخنان مرا، كه او به اسم من می گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.»74 در قرآن كریم نیز پیوسته به كسانی كه دین اسلام را نپذیرند وعده عذاب داده شده است. بنابراین، بر تمام كسانی كه این موارد را پس از قرن ها در كتب مقدس خود می یابند لازم است كه در آن تأمّل كنند. شاید به نتایج تازه ای نایل آیند! نقد بیرونی: الفـ برداشت متأخران حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) معاصران و حتی متأخران از حضرت عیسی(علیه السلام) تا قرن ها بعد، از كلمه «فارقلیط»، روح القدس مصطلح را نمی فهمیدند. در قرون اولیه میلادی، مردم اعتقادات گوناگونی داشتند. ویل دورانت می نویسد: «پیروان مسیح در سه قرن اول، جز در مبنای اساسی، صدگونه اعتقاد داشتند.» بعضی ها حضرت عیسی مسیح(علیه السلام)را انسان و پیامبری همانند انبیای دیگر می دانستند، بعضی دیگر او را فقط فرشته می دانستند كه به شكل و هئیت انسان بود، بعضی دیگر می گفتند: او نه انسان است و نه فرشته، او فقط خداست ولی در شكل و هیئت انسان.([75]) سرانجام، كلیسا بر اثر تفوّق سازمان خود، بر همه این جنبش ها چیره گشت و نظریه چهارمی مطرح كرد كه حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) به نحو تجزیه ناپذیری، هم انسان و هم خداست. این نظریه در شورای نیقیه در سال 325 میلادی تثبیت شد و از آن زمان به بعد تثلیث به عنوان اعتقاد رسمی كلیسا اعلام گردید. خدای پدر به عنوان اقنوم اول، حضرت عیسی مسیح(علیه السلام)، پسر خدا، اقنوم دوم و روح القدس، اقنوم سوم شناخته شد. بنابراین، در قرون اولیه میلادی مردم فارقلیط موعود را با روح القدس یكی نمی دانستند. آنها در انتظار فارقلیط موعود بودند. بر همین اساس بود كه افراد متعددی آمدند و ادعا كردند كه فارقلیط موعودند. در حدود سال 156 میلادی شخصی به نام مونتانوس در آسیای صغیر قیام كرد و خود را «فارقلیط موعود» دانست. وی دنیاپرستی روزافزون مسیحیان و خودكامی اسقف ها را در كلیسا تقبیح كرد و خواستار بازگشت به ساده زیستی و زهد مسیحیان نخستین و همچنین استقرار مجدّد حق غیبگویی یا گفتار الهام شده برای اعضای محافل مذهبی شد. وی با حالت خلسه چنان شیوا غیبگویی می كرد كه شاگردانش به او به عنوان «فارقلیط موعود» حضرت مسیح(علیه السلام) درود می فرستادند.76 از دیگر افرادی كه ادعا می كرده «فارقلیط موعود» عیسی مسیح است، جوانی پارسی به نام مانی از اهالی تیسفون است. وی در قرن سوم میلادی، هنگام تاجگذاری شاهپور اول، در سال 242 میلادی خود را مسیح(علیه السلام) خواند و گفت كه خدای حقیقی، او را برای اصلاح حیات مذهبی و اخلاقی بشر به زمین فرستاده است.77 بـ اسناد مكشوفه بحرالمیّت: براساس اسناد مكشوفه در سواحل بحرالمیّت نیز مردم در انتظار پیامبر موعود (آن نبی) بودند و این غیر از «مسیح موعود» بود. این پیامبر موعود را در زبان عبری گِبِر به معنای «انسان» می خواندند.78 اگرچه پس از حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) «آن نبی» در میان مسیحیان با مسیح(علیه السلام) یكی دانسته شد، اما یكی دانستن این دو با پیش فرضی كلامی همراه بود، ولی از حیث تاریخی و بر اساس اسناد و مدارك موجود، این تطبیق بی مورد است.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

علم فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید